یکی از رایجترین مشکلات زناشویی گزارش شده ، مکالمه است. ممکن است این آیتم یکی از بزرگترین مشکلات زناشویی در افراد باشد. چنین معضلی برای هرکدام از ما ممکن است معانی متفاوتی داشته باشد. در این مقاله منظور ما عدم درک میباشد؛ به این معنا که نقطهنظر فرد مقابل را نتوانیم درک کنیم. این با نفهمیدن فرق دارد.
اگر بخواهیم معنای درست این واژه را تشریح کنیم، این است که نخواهیم بهدرستی وقت بگذاریم و با دقت به حرفهای طرف مقابل گوش فرا دهیم. در بسیاری از روابط زناشویی به نظر میرسد که افراد علاقه دارند که بهجای اینکه واقعاً بهطرف مقابل گوش دهند تا خوب آنان را درک کنند، به دروغ به آنها نشان دهند که نقطهنظر آنان را بهدرستی فهمیدهاند. اگر مردم با علاقه و حوصله به هم گوش میکردند، همان گونه که آرزو دارند دیگران حرفهای آنان را گوش دهند، هر دو طرف واقعاً هم دیگر را درک میکردند. ما برای اینکه معضلات و حرفهای دیگران را بفهمیم، باید همیشه مشتاق باشیم تا دنیا را از دریچهی چشمان آنان نگاه کنیم. همان گونه که سخن میگوییم، سخنان دیگران را بشنویم.
یکی از دلایل درک نکردن هم دیگر و مشکلات زناشویی ، مشکلاتی است که افراد از دوران نوجوانی و جوانی، با خود بهصورت حلنشده داشتهاند. چطور این مسائل گذشته میتواند در ارتباطات کنونی تأثیر گذار باشد؟ اگر فردی در محیطی پر اغتشاش، پر از جنگ و جدل و پرتعارض بزرگشده باشد، مطمئناً پاسخ او به بحثوجدل و تعارضات با شخصی که در محیطی آرام و سلامت برای حل تعارضات خود زندگی کرده است، متفاوت خواهد بود. متأسفانه این قانون رایجی است که معمولاً افرادی که در تعارضات خود ضعیف عمل میکنند، جذب کسانی خواهند شد که مانند آنها مهارت حل مسئله و تعارض ندارند. این اتفاق معمولاً بدون آگاهی پیش میآید. این تنها یک مثال ساده بود برای مقایسهی راههای مواجهشدن با تعارضات برای دو فرد با دو محیط متفاوت. اما مسائل دیگری هم هستند که بهطور ناخودآگاه ما را بهسوی درگیریهای حاصل از عدم درک فرد مقابل و مشکلات زناشویی هدایت میکنند. عواملی مثل عقاید قبلی، تجربیات افراد در مورد مسائل جنسی، راههای پرورش و تربیت فرزندان، مسائل مالی و مسائل مربوط به عزت نفس.
یکی دیگر از مسائل مهم و مسبب مشکلات زناشویی ، انتظارات ما از زندگی مشترک و تصورات قبلی ما از ازدواج است که میتواند جزو همان مسائل حلنشدهی دوران نوجوانی ما محسوب شود. بدترین مسئله این است که گاهی ما میدانیم انتظاراتمان چیست، ولی نمیتوانیم آنها را مطرح کنیم یا این که مطلع نیستیم که آیا شریک زندگی ما اصولاً آنها را میشناسد یا راجع با انتظارات ما چیزی میداند یا خیر. موضوع بدتر اینکه اصولاً ما نمیتوانیم یا بلد نیستیم انتظارات خود را به نحو درست بیان کنیم. اما توقع داریم فرد مقابل از آنها خبر داشته باشد و ریزبهریز آنها را رعایت کند. بهتر است بدانیم در اینگونه موارد این وظیفهی طرف مقابل نیست که توقعات ما را بشناسد و مسائل مربوط به آن را رعایت کند؛ بلکه این وظیفهی ماست که یاد بگیریم توقعات و انتظارات خود را چگونه در قالب درست مطرح کنیم یا به دیگران نشان دهیم تا باعث مشکلات زناشویی نشود. در واقع باید بسیار صادقانه و بیغرضانه خود و باورهایمان و همچنین انتظاراتمان را ببینیم و بشناسیم و به همان نسبت به طرف مقابل خو نشان دهیم. از طرفی باید فکر کنیم که آیا این انتظارات ما معقولانه هستند یا خیر و اینکه اگر بهجای فرد مقابل بودیم میتوانستیم پاسخ گوی آنها باشیم؟نکتهی دیگر اینکه برای جلوگیری از بروز مشکلات زناشویی ، میبایست تلاش کنیم تا انتظارات طرف مقابل را نیز مهم بشماریم تا مشکلات زناشویی .